هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 10 روز سن داره

جوجه جون من

95 خوب يا بد

يعني از اول سال ، شايد هم آخر سال خير نديديم 10 روز آخر اسفند با سرماخوردگي عجيب و غريبي كه گلو درد و سرفه هاي شديد داشت همراه شديم مدام هم غصه ميخوردم كه زودتر خوب بشيم تا محمد از ما نگيره كه گرفت 3 بار تو دو هفته رفتيم دكتر حتي 29 اسفند رو و آمپول و غيره كه فايده نداشت و كل عيد از آجيل و شيريني خبري نبود به خاطر گلو درد . محمد هم گرفت يك هفته ضعيف تر و هفته دوم عيد خيلي شديد با عفونت و تب زياد . سه بار دكتر و هنوز هم آب بينيش مي ياد . خوب نشده چون همزمان بردمش مهد و اونجا هم سرما خورده بودن بعضي بچه ها . خلااصه بچه لاغر شد خيلي . مامان جون باهام قهر كرد كه چرا گذاشتمت مهد و من بر سر دوراهي تا ترك كارم پيش رفتم و الان به ت...
1 ارديبهشت 1395

عكسهاي اواخر اسفند تا اول ارديبهشت

هفته آخر اسفند قبل كوتاهي مو وقتي ميگيم قوي شو ،‌اينجوري ژست ميگيري وقتي موهايم بلند بود بالاخره ما هم ديديم جايي بغير رختخوابت بخوابي فقط همين يكبار!!!   در آرايشگاه !!!!!! هنوز نميدوني چه خبره داري به دادا ميخندي !!!!   كم كم بو بردي !!!!! اي داد اي هوار به دادم برسيد ، درست يكساعت گريه كردي نيم ساعت هم تو حموم بعد آرايشگاه شب قبل سال تحويل تو خيابوناي شلوغ و پر هيجان و سال 1395 نيم ساعت بعد سال تحويل بيدارشدي و موندي كه چه خبره عيدي به دست مامان من پو نمي خوام په په ميخوام ...
1 ارديبهشت 1395
1